سمت زندگی

سمت زندگی

سمت زندگی

سمت زندگی

چرا انسان ها به سمت زندگی تجملاتی می روند؟

استاد مصطفی ملکیان، پژوهشگر فلسفه اخلاق، اخیرا در صفحه شخصی خود یادداشتی با این عنوان که «چرا انسان ها به سمت زندگی تجملاتی پیش می روند؟» را منتشر کرده است که در ادامه گزیده ای از آن ارائه می شود:

 


انسان به سمت زندگی تجملاتی می رود چون نمی خواهد به ضروریات زندگی قناعت و اکتفا ورزد و می خواهد زندگی متجملانه داشته باشد. انسان اگر از چهار امر ضروری و اجتناب ناپذیر زندگی، یعنی خوراک، پوشاک، سوخت و سرپناه، به حد ضرورت اکتفا می ورزید و در باب هیچ یک از این چهار امر ضروری، حتی یک گام به سوی تجمل بر نمی داشت، می توانست با زمانی در حدود سه ساعت کار در شبانه روز یا یک روز کار در هفته، درآمدی کسب کند که از عهده تامین آن ضروریات برآید. و در این صورت، می توانست تقریبا سیزده ساعت از شبانه روز یا شش روز از هفته اش را در اختیار خود بگیرد و مصروف برآوردن نیازهای روانی و معنوی خود کند. برآوردن نیازهای زیستی انسان که همان نیاز به خوراک، پوشاک، سوخت و سرپناه اند، در واقع بیش از سه ساعت کار در شبانه روز نمی طلبد. اما، البته و صد البته به شرط اینکه فقط در پیِ برآوردنِ نیازهایِ زیستی مان باشیم، نه درصدد برآوردن خواسته های زیستی مان. خواسته های زیستی بر خلاف نیازهای زیستی، حدِّ یقف ندارند، سیری نمی پذیرند و هر چه برآورده تر شوند مطالبه گرتر و خواهنده تر می شوند.

به تعبیر دیگر، صاحب نظران و متخصصان به سهولت تمام، می توانند تعیین کنند که آدمی دقیقا به چه مقدار خوراک، پوشاک، سوخت و سرپناه نیاز دارد تا از طول عمر طبیعی و از سلامت، نیرومندی و زیبایی جسمانی اش محروم نشود. اما هیچ کس نمی تواند تعیین کند که آدمی چه مقدار از این چهار چیز را می خواهد، چون خواستن پایان ناپذیر است. پایان ناپذیری خواستن هم به این معنا است که هر چه بیابی باز هم می خواهی و هم به این معنا که هر چه بیشتر بیابی بیشتر می خواهی. و البته در پیِ خواسته ها و نه نیازهای زیستی رفتن، به برآورده شدن همان نیازهای زیستی نیز لطمه می­زند و به آن صدمه وارد می­کند و این بدین معنا است که در پی ارضای خواسته های زیستی رفتن، نه فقط از ارضا شدن نیازهای روانی و معنوی جلو می گیرد، بل مانع ارضا شدن نیازهای زیستی نیز می شود، چرا که خواسته ای که از حد نیاز در بگذرد، در خلاف جهت نیاز سیر خواهد کرد.

مثلا اگر بدن من در شبانه روز، به m گرم پروتئین و n کالری گرما نیاز داشته باشد و من 2m گرم پروتئین و 2n کالری گرما به آن برسانم، نباید تصور کنم که نیاز بدن ام به پروتئین یا گرما را برآورده کرده ام و پروتئین یا گرمای افزوده ای نیز به آن داده ام. بل باید بدانم که در بدن ام دگرگونی ها ای در خلاف جهت نیازها و مصالح آن پدید آورده ام. ولی مهمتر این است که دویدن در پی خواسته های زیستی و اکتفا نورزیدن به نیازهای زیستی، انسان را از برآورده شدن نیازهای روانی و معنوی اش باز می دارد. یعنی زندگی متجملانه و فراتر از حد ضروریات زیستی، انسان را از نیل به ضروریات روانی و معنوی اش مانع می آید.

زندگیِ به لحاظ زیستی متجملانه، بر روی ویرانه های روانی و معنوی بنا می شود و سر بر می آورد. فقط با چوب حراج زدن بر استعدادهای روانی و معنوی می توان درآمد و پول لازم برای پی ریختن و برآوردن یک زندگی متجملانه را فراهم آورد.