سمت زندگی

سمت زندگی

سمت زندگی

سمت زندگی

چگونه فرصت‌ها را به سمت زندگی خود جذب کنید ؟



موفقیت دنبال شدنی نیست . بلکه به سمت آنچه شما هستید ، جذب می‌شود. جیم ران



موفقیت


یک بار تعدادی از اشخاص از من سوالی پرسیدند که “چگونه می‌توانیم فرصت‌های بیشتری را به سمت زندگی خود جذب کنیم؟” سؤال بسیار خوبی از من پرسیده شد، اما فکر می‌کنم پاسخ من آن هارا را کمی شگفت زده کرد.


من نکات آشکار و ضروری در مورد کار سخت و پشتکار را کنار گذاشتم و از آن‌ها حرفی به میان نیاوردم. نکته جالب این بود در واقع کسانی که این سؤال را از من پرسیدند کارگران بسیار سخت کوش بوده و در ظاهر بسیار تلاشگر و جوینده بودند. اما آن‌ها چه چیز را فراموش کرده بودند؟


 


بله جذب ، مهم‌ترین نکته .


 


من همیشه فکر می‌کردم فرصت و موفقیت چیزی است که باید به دنبال آن رفت اما پس از آن متوجه شدم که آن‌ها باید به دنبال من بیایند. ضرورتاً فرصت و موفقیت چیزی، دنبال کردنی نیست اما وقتی شما به یک فرد جاذب تبدیل می‌شوید آن‌ها به سمت شما جذب می‌شوند.


من مهارت‌های پیشرفت را تدریس می‌کنم به همین دلیل با اطمینان میگویم اگر شما بتوانید مهارت‌های خود را توسعه دهید و شخصیتتان و خودتان را، سلامتتان را و روابط خود را پاک و پالایش شده از هر عیب نگه دارید ، شما به یک فرد جاذب تبدیل می‌شوید که فرصت‌ها به سویش جذب می‌شوند. فرصت‌ها نیز به دنبال شماخواهند گشت. شهرت و اعتبارتان در همه جا پخش خواهد شد و بسیاری از افراد تمایل به انجام کسب و کار با شما خواهند داشت.


دیگر غیر ممکنی وجود ندارد تازمانی که شما بر روی فلسفه جذب موفقیت به سمت خودتان کار می‌کنید .


نکته مهم در ادامه روند جذب، از مهارت هایتان استفاده کنید، با نظم باشید، مراقب شخصیت و شهرتی که به دست آوردید باشید ، متوجه زبان و گفتارتان باشید، تمامی این‌ها، باعث پاکی شما شده و از شما فردی با قدرت جذب بالا تر می‌سازد.


خودسازی شانسی بی پایان نه تنهابرای بهبود شماست بلکه برای جذب فرصت‌ها و تأثیرگذاری بر دیگران است.


 

چرا انسان ها به سمت زندگی تجملاتی می روند؟

استاد مصطفی ملکیان، پژوهشگر فلسفه اخلاق، اخیرا در صفحه شخصی خود یادداشتی با این عنوان که «چرا انسان ها به سمت زندگی تجملاتی پیش می روند؟» را منتشر کرده است که در ادامه گزیده ای از آن ارائه می شود:

 


انسان به سمت زندگی تجملاتی می رود چون نمی خواهد به ضروریات زندگی قناعت و اکتفا ورزد و می خواهد زندگی متجملانه داشته باشد. انسان اگر از چهار امر ضروری و اجتناب ناپذیر زندگی، یعنی خوراک، پوشاک، سوخت و سرپناه، به حد ضرورت اکتفا می ورزید و در باب هیچ یک از این چهار امر ضروری، حتی یک گام به سوی تجمل بر نمی داشت، می توانست با زمانی در حدود سه ساعت کار در شبانه روز یا یک روز کار در هفته، درآمدی کسب کند که از عهده تامین آن ضروریات برآید. و در این صورت، می توانست تقریبا سیزده ساعت از شبانه روز یا شش روز از هفته اش را در اختیار خود بگیرد و مصروف برآوردن نیازهای روانی و معنوی خود کند. برآوردن نیازهای زیستی انسان که همان نیاز به خوراک، پوشاک، سوخت و سرپناه اند، در واقع بیش از سه ساعت کار در شبانه روز نمی طلبد. اما، البته و صد البته به شرط اینکه فقط در پیِ برآوردنِ نیازهایِ زیستی مان باشیم، نه درصدد برآوردن خواسته های زیستی مان. خواسته های زیستی بر خلاف نیازهای زیستی، حدِّ یقف ندارند، سیری نمی پذیرند و هر چه برآورده تر شوند مطالبه گرتر و خواهنده تر می شوند.

به تعبیر دیگر، صاحب نظران و متخصصان به سهولت تمام، می توانند تعیین کنند که آدمی دقیقا به چه مقدار خوراک، پوشاک، سوخت و سرپناه نیاز دارد تا از طول عمر طبیعی و از سلامت، نیرومندی و زیبایی جسمانی اش محروم نشود. اما هیچ کس نمی تواند تعیین کند که آدمی چه مقدار از این چهار چیز را می خواهد، چون خواستن پایان ناپذیر است. پایان ناپذیری خواستن هم به این معنا است که هر چه بیابی باز هم می خواهی و هم به این معنا که هر چه بیشتر بیابی بیشتر می خواهی. و البته در پیِ خواسته ها و نه نیازهای زیستی رفتن، به برآورده شدن همان نیازهای زیستی نیز لطمه می­زند و به آن صدمه وارد می­کند و این بدین معنا است که در پی ارضای خواسته های زیستی رفتن، نه فقط از ارضا شدن نیازهای روانی و معنوی جلو می گیرد، بل مانع ارضا شدن نیازهای زیستی نیز می شود، چرا که خواسته ای که از حد نیاز در بگذرد، در خلاف جهت نیاز سیر خواهد کرد.

مثلا اگر بدن من در شبانه روز، به m گرم پروتئین و n کالری گرما نیاز داشته باشد و من 2m گرم پروتئین و 2n کالری گرما به آن برسانم، نباید تصور کنم که نیاز بدن ام به پروتئین یا گرما را برآورده کرده ام و پروتئین یا گرمای افزوده ای نیز به آن داده ام. بل باید بدانم که در بدن ام دگرگونی ها ای در خلاف جهت نیازها و مصالح آن پدید آورده ام. ولی مهمتر این است که دویدن در پی خواسته های زیستی و اکتفا نورزیدن به نیازهای زیستی، انسان را از برآورده شدن نیازهای روانی و معنوی اش باز می دارد. یعنی زندگی متجملانه و فراتر از حد ضروریات زیستی، انسان را از نیل به ضروریات روانی و معنوی اش مانع می آید.

زندگیِ به لحاظ زیستی متجملانه، بر روی ویرانه های روانی و معنوی بنا می شود و سر بر می آورد. فقط با چوب حراج زدن بر استعدادهای روانی و معنوی می توان درآمد و پول لازم برای پی ریختن و برآوردن یک زندگی متجملانه را فراهم آورد.